کد مطلب:106478 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

خطبه 093-در فضل رسول اکرم











[صفحه 826]

بخش اول خطبه كه در ستایش خداوند یكتا و انبیا و اولیا ایراد فرموده است بلند مرتبه است خداوندی كه اندیشه های دور پرواز عظمت و مرتبه بلند او را در نیابند و زیركهای هوشیار به درك مقام او نرسند (از رسیدن به كنه ذاتش عاجز و درمانده باشند) خداوند آن اولی است بی آغاز پس نهایتی ندارد تا در آن جا محدود شود و آخری است بی پایان فرجامی ندارد تا سپری شده از میان برود.) كلمه تبارك به دو معنی آمده است: بنا بر قولی تبارك از ریشه بروك گرفته شده است كه به مفهوم در جایگاه واحدی مستقر شدن و در آن ثبوت و استواری یافتن به كار رفته است و بنا به روایت دیگر از بركت كه به معنی زیادی است مشتق شده است. با توجه به معنای اول، كلام امام (ع) به عظمت خداوند متعال به لحاظ دوام بقاء حق و استحقاق قدم وجود ذاتی و استمرار آن اشاره دارد كه ذات مقدس پروردگار نه آغازی دارد و نه انجامی. و به معنی دوم به جود و فضل و احسان، لطف و هدایت، و اقسام ستایش پروردگار اشاره دارد. قوله علیه السلام: الذی لا یبلغه بعد الهمم و لا یناله حدس الفطن این فراز از سخن امام (ع) شبیه فرازی است كه در آغاز خطبه اول آماده بود با این تفاوت كه در خطبه عبارت چنین ب

ود: الذی لا یدركه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن در این خطبه غوص الفطن به حدس الفطن تغییر یافته است. حدس در لغت به معنای گمان و پندار آمده است. ولی در اصطلاح علما و دانشمندان اگر فكر و اندیشه، عبارت از حركت ذهن از مقصود به مبدا و بازگشت از مبدا به مطلوب باشد، حدس همان حركت زیبا برای به دست آوردن حد وسط می باشد، بی آن كه خود را در به دست آوردن حد وسط دچار زحمت و مشقتی كند، یعنی در حد وسط سازی برای برهان به گمان بسنده می كند، و در حقیقت گمان یا حدس ایجاد شك می كند و یقین آور نیست. با وجودی كه حدس و گمان در صدور حكم دستش باز است و با همه اعتباراتی كه دارد و بلندترین رتبه را در حدس زدن معنی دارد از رسیدن به ذات حق تعالی و دریافت كنه ذاتش ناتوان است. (نه تنها كنه خدا را نمی توان شناخت بلكه حدس هم نمی توان زد) ما در این باره توضیح كامل داده ایم. قوله علیه السلام: الاول... الی آخره تفسیر اول و آخر بودن خداوند را تا كنون چندین بار در شرح خطبه ها آورده ایم بنابراین نیازی بتكرار مجدد آن نیست.

[صفحه 828]

بخش دوم خطبه: كه قسمتی از آن در توصیف انبیا الهی بویژه پیامبر اسلام و آل اطهارش می باشد. نسخ: انتقال یافتن افضت: منتهی شد ارومه: اصل و ریشه صذع: شكافتن، شقه كردن زند: چوب افروخته ای كه بر بالای هیزمها قرار دارد و با آن آتش روشن می كنند، آتش گیره عتره الرجل: نژاد شخص، خویشان و نزدیكان اسرته: اقوام، جمعیت فامیلی شخص سبقت: طولانی شد پروردگار جهانیان در نیكوترین امانتگاه پیامبران را به امانت نهاد و در بهترین قرارگاه آنها را قرار داد، پیوسته آنها را از صلبهای نیكوی پدران به رحم پاكیزه مادران متتقل فرمود (پدران و مادران تماما موحد و خدا پرست بودند.) هرگاه یكی از انبیا بدرود حیات گفته از این جهان در می گذشت، دیگری برای نشر حق و حفظ دین بجای وی قیام می كرد (بدینسان احكام الهیه در دست پیامبران دست به دست گردش می كرد و مردم بوسیله آنها هدایت می شدند) تا اینكه كرامت خداوند سبحان به محمد صل الله علیه و اله تفویض گردید. پروردگار جهانیان پیامبر اسلام را از گرامی ترین معدنها و از نیكوترین اصلها رویانید، آری از همان شجره ای كه دیگر انبیا را رویانیده، و اوصیا را نیز از آن درخت و اصل و نسب برگزیده بود.

خاندان پیامبر اسلام از بهترین خاندانها و خویشاوندانش از شایسته ترین خویشاوندها. و نژادشان از بهترین نژادهاست. درخت وجودشان در حرم رویید و در بوستان مجد و كرم رشد كرد و دارای شاخه هایی بلند و میوه هایی فراوان گردید. دست كسی به ثمره آن باغ نمی رسد و دارای آن شان مقام نمی شود (یعنی هیچ كس به پایه دانش آنها نمی رسد.) (چنین است) كه پیامبر اسلام پیشوای پرهیزگاران و روشنی دیده هدایت یافتگان است. چراغی است كه روشنایی اش درخشان و ستاره ای است كه انوارش تابان و آتش زنه ای است كه شعله اش در برق و لمعان است. روش او استقامت و طریقه او هدایت است. سخن او حق را از باطل جدا می كند و فرمانش عدل و دادگری را برپا می دارد. پیامبر (ص) آنگاه به پیغمبری مبعوث شد كه دیری بود، كسی به رسالت نیامده و مردم از راه حق منحرف شده، و امتهای پیشین در غفلت و نادانی سرگردان بودند. قوله علیه السلام: و استودعهم الی قوله خلف: این جمله امام (ع) اشاره به انبیایی كه برای اقامه دین خدا برپا خاستند و بمنظور رواج یافتن احكام الهی كوشش كردند. باید دانست كه اساس دین خدا یكی است، و تمام انبیا برای ارشاد خلق به راه حق و پیمودن طریق دیانت تلاش كردند. دین خدا

دارای اصل و فرع است. راه شناخت و معرفت خداوند و كمال یافتن بوسیله آن معرفت متخلق شدن به مجموعه مكارم اخلاق و سامان دادن نظام اجتماعی مردم از نظر معاش و معاد. اموری هستند كه مقصود شر بوده و هیج یك از انبیا با دیگری در این امور مخالفت ندارد. اما اختلافی كه در شرایع واقع است اموری است جزئی و بحسب مصالحی است كه متعلق بزمان معین و رسولی خاص و مردمی مشخص بوده كه برای پیروان آن شریعت اصل بحساب می آمده است، و بمثابه مشخصات و عوارضی بشمار می آید كه در طبیعت نوع واحد همین اختلاف عوارض نیز وجود دارد. بالاترین جایگاهی كه خداوند انبیا را در آن سكونت بخشیده است، باغستانهای بهشت و منزلگاه فرشتگان می باشد و آن بهترین قرارگاه و محل كرامت حضرت حق و جایگاه صدق نزد حق تعالی است. مقصود از: تناسخ الا صلاب لهم الی مطهرات الارحام، انتقال یافتن نطفه وجودی پیامبران از صلب گرامی پدران به رحم پاك مادران می باشد. و منظور از كرائم الاصلاب صلبهای با ارزشی كه حق این است آنها به بزرگواری توصیف شوند. و مطهرات الارحام و رحمهای پاكیزه ای كه شان پذیرفتن نطفه های پاك و رشد دادن آنها را در خود داشته، و از تیرگی فساد بدور باشند شیعه نژاد انبیا را ا

ز طرف پدر و مادر از شرك و كفر پاك می داند ( و معتقد است كه انبیا از صلب پدران مومن و رحم مادران با ایمان متولد می شوند) دلیل این اعتقاد سخن پیامبر (ص) است كه فرمود: ما از صلب پدران پاك به رحم مادران پاكیزه انتقال یافتیم. محتمل است كه مقصود از: افضل مستودع و خیر مستقر، پیدایش وجودی انبیا یعنی اصلاب پدران و رحم مادران باشد و كلام امام (ع) تناسختهم تفسیر و توضیح همین معنی باشد. قوله علیه السلام: كلما مضی منهم سلف قام بدین الله منهم خلف این جمله امام (ع) بضرورت وجودی و بعثت انبیا، پیاپی بهنگام حاجت اشاره دارد. بر توضیح این مطلب قبلا اشاره كرده ایم. قوله علیه السلام: حتی افضت كرامه الله الی محمد (ص) الی قوله امناه جمله فوق اشاره به نهایت سلسله انبیا (ع) است و كرامت خدا، كنایه از نبوت می باشد. و لفظ معدن، منبت و مغرس برای سرشت پیامبر استعاره به كار رفته است و هر یك از اینها زمینه قبول و پذیرش نبوت می باشند. جهت استعاره این است كه حسب و نسب شایسته، قابلیت و زمینه رشد شخصیت انبیا را دارد، چنان كه زمین قابلیت بوجود آوردن معدن و درخت، شایستگی بارور شدن به میوه های پاك و پاكیزه را دارد. روشن است، اصالتی كه توانسته است

مانند پیامبر اسلام را به بار آورد، برترین معادن و با ارزشترین اصل است. بنا به قولی منظور كلام امام (ع) از كرامت خدا مكه است. خداوند آن را عزت و شرافت ببخشد. قول دیگر این است كه مقصود سخن امام (ع) خانواده پیامبر و فامیل اوست كه مورد كرامت خداوند قرار گرفته است و سپس از میان قبیله و فامیل، اخص و اشرف یعنی پیامبر (ص) را بكرامت مخصوص گردانیده و فرموده است: از شجره ای كه پیامبران را از آن برآورده بود، پیامبر اسلام را بوجود آورد. بنابراین لفظ شجره را برای صنف انبیا استعاره به كار برده است. همچنان كه درخت از ریشه اش با ارزشتر است. انبیا نیز از فامیل و قبیله شان با اهمیت ترند. جهت استعاره این است كه انصداع كنایه از رویش فرع از اصل است چنان كه انبیا از صنف بشر انشقاق و انشعاب یافته، و شاخه درختان از ساقه آنها برآمده است. پیامبر اسلام (ص) از سلسله انبیاء الهی برآمده و از میان آنها برگزیده شده است. منظور از امین خدا بودن انبیا امین رسالت و پیامبری آنها از جانب حق تعالی است. قوله علیه السلام: عترته خیرالعتره و اسرته خیر الاسر دلیل تقدم عتره بر اسره چنان كه قبلا دانسته شد این است كه معنای عتره از اسره خصوصی تر و تقرب بیش

تری را به پیامبر (ص) می رساند. صدق افضلیت عترت، كلام پیغمبر (ص) است كه فرمود: من و علی حسن و حسین حمزه و جعفر بزرگ اهل محشر و دنیا هستیم دلیل افضلیت اسره پیامبر (ص) بر دیگران كلام دیگر رسول خدا (ص) می باشد كه فرمود: خداوند از میان عرب قبیله معد را و از میان قبیله معد بنی نضیربن كنایه را و از میان قبیله. بنی نضیرهاشم را و از میان قبیله بنی هاشم مرا برگزید. و درایت دیگری فرمود: جبرئیل به من گفت: ای محمد، من شرق و غرب زمین را گشتم و از تو گرامی تر و از قبیله بنی هاشم خانواده ای را شایسته تر نیافتم. و در عبارتی دیگر فرمود: مردم پیرو قریش هستند، افراد نیكوكار از نیكوكار آنها و بدكارها از بدكاران قریش پیروی می كنند. قوله علیه السلام: و شجرته خیرالشجره: بنا بروایتی كلمه شجر كه در دو موضع از این خطبه به كار رفته، مقصود حضرت ابراهیم (ع) می باشد و بنا به قولی و بقرینه نبتت فی حرم كه مكه است، مقصود هاشم و فرزندان اوست. وصف انبات و السبق استعاره كلام امام (ع) را ترشیحیه كرده است. و لفظ كرم كنایه است از پاكی نژاد كه لازمه اش فضیلت آن بزرگوار می باشد. و لفظ فروع كنایه از خانواده، ذریه، و دیگر نیكان از قبیله بنی هاشم است. و

توصیف كردن آل پیامبر به طوال كنایه از فضیلت نهایی و مقام بلند آنها در شرافت است. واژه طوال استعاره را ترشیحیه كرده است. و لفظ ثمر كنایه از علوم و اخلاقی است كه متفرع از اصالت نژادی پیامبر و پیشوایان مسلمین باشد، و بیان این مطلب كه هیچ كس دست رسی به این مقام بلند را ندارد، كنایه از علو مقام و رموزی است كه پیامبر و اولادش دارای آنها می باشند. بدین توضیح و شرح كه بدلیل بلندی مرتبه و یا بلحاظ پیچیدگی اسرار و رموزی كه در وجود آنهاست، ممكن نیست كسی دارای آن رتبه و درجه گردد و یا فكرش به كنه آن اسرار و رموز منتقل شود. قوله علیه السلام: فهو ایام من اتقی الی قوله: لمعه: امام (ع) در عبارت فوق لفظ بصیره، سراج، شهاب، و زند هر یك استعاره از وجود پیامبر (ص) است. جهت استعاره این است كه رسول مكرم اسلام سبب هدایت و ارشاد بود، چنان كه چشم، چراغ و... دارای حكمت روشن گری هستند. توصیف سراج به درخشش و شهاب به نورانیت و زند به برق و جلا، استعاره را ترشیحیه كرده است. محتمل است جهت استعاره در كلمه زند یعنی آتش گیره و به تعبیری آتش زنه، انتشار نورانیت و علم از ناحیه پیامبر باشد. (آتش زنه بودن پیامبر (ص) بدین سبب كه آن بزرگوار منشا عل

م و هدایت برای خلق بود.) قوله علیه السلام: سیرته القصد: روش پیامبر (ص) عدالت، میانه روی، حركت بر طریق مستقیم و عدم انحراف، دوری از افراط و تفریط بود و سنت آن حضرت رشد و هدایت، یعنی پیمودن راه خدا به لحاظ وظیفه هدایتی بود كه بر عهده داشت. كلام پیامبر سخن فضل بود. یعنی گفتار پیغمبر اسلام (ص) جدا كننده حق از باطل بود چنان كه كلام خداوند متعال قول فصل می باشد و حكم پیامبر نیز جنبه عدل را داشت، یعنی حد فاصل میان دو رذیلت ستمگری و ستم كشی بود. قوله علیه السلام: ارسله علی حین فتره من الرسل و هفوه من العمل هنگامی خداوند پیامبر را به رسالت مبعوث فرمود، كه لغزش و گمراهی در میان جوامع بشری رواج یافته بود. یعنی مردم گرفتار نادانی و عدم دریافت حقایق شده، حق را از باطل جدا نمی كردند. (و آنچه لازمه زندگی شرافتمدانه انسان بود، در میان آنها دیده نمی شد) پیش از این معنای نشره را توضیح داده ایم.

[صفحه 828]

نهج: راه روشن و آشكار پس ای بندگان خدا، بر نشانه آشكار حق عمل كنید- خدایتان رحمت كند- راه هدایت روشن و هموار شما را به سوی بهشت دعوت می كند. شما هم اكنون در دنیایی هستید كه می توانید در پرتو فرصت و فراغت و آسودگی، خوشنودی و رضایت حق را بدست آورید. (پس در كسب رضایت حق بكوشید و اسباب ورود به بهشت را فراهم سازید)، زیرا هنوز نامه اعمالتان گشوده و قلبها برای نگارش كارهای نیكتان در حركت، بدنهایتان سالم و زبانهایتان باز است. هنوز توبه شما پذیرفته، و كارهای پسندیده تان مورد قبول واقع می شود.) قوله علیه السلام: اعملوا رحمكم الله علی اعلام بنیه: امام (ع) لفظ اعلام را برای پیشوایان دین، و آنچه از حقایق كه در نزد آنها وجود دارد و بمنزله چراغ هدایت باشد. استعاره به كار گرفته است، و كلمه بنیه را كنایه از وجود و جلوه آنها در میان خلق آورده است. قوله علیه السلام: و الطریق نهج یدعوا الی دارالسلام: مقصود از (طریق) در عبارت فوق، شریعت و نهج بودن آن وضوح شریعت در زمان پیامبر و زمان نزدیك به عصر پیغمبر (ص) می باشد. روشن است كه شریعت انسانها را به بهشت فرا می خواند. نسبت دادن دعوت به طریق، نسبت مجازی است، زیرا آنكه

مردم را به بهشت دعوت می كند پوینده راه و آورنده شریعت است نه، راه و طریق زیرا راه كسی را به بهشت فرا نمی خواند. قوله علیه السلام: و انتم فی دار مستعتب: شما هم اكنون در خانه ای قرار دارید كه جایگاه عمل است و نه بازخواست، یعنی دار دنیا كه ممكن است بوسیله طاعت و فرمانبرداری خود، رضایت خدا را جلب كنید و او از شما خوشنود گردد. مهلت دارید یعنی فراغت اندیشه كردن و فرصت اعمال نیك را دارا بوده و هنوز باز دارنده مرگ و عواقب آن شما را از فرمانبرداری محروم و ممنوع نكرده است. قوله علیه السلام: و الصحف منشوره الی آخره در این جملات از كلام امام (ع) هفت واو و در معنی حال به كار رفته اند. یعنی در حالی كه دفتر اعمال شما هنوز باز است و قلم انجام وظیفه می تواند در كتاب عمل شما خیر بنویسد. مقصود از كتب اعمال. و قلمهای مثبت و ضبط كننده خلق، اعمال آنهاست. نتیجه تذكر دادن این امور توجه بوجوب انجام اعمال نیك و برحذر داشتن از اموری است كه امكان ندارد با بودن آن امور زشت كار خیر انجام پذیرد. پس از فرا رسیدن مرگ و بسته شدن كتب و خشك شدن قلم و پوسیده شدن بدن، و گنگ شدن زبان و عدم پذیرش توبه پشیمانی سود ندارد، چنان كه خداوند متعال می فرم

اید: فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لا هم یستعتبون.


صفحه 826، 828، 828.